جدول جو
جدول جو

معنی پور بزن - جستجوی لغت در جدول جو

پور بزن
ذخیره کن زمین را حفر کن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
از تقسیم بندی های وزن ورزشکاران بعد از خروس وزن
فرهنگ فارسی عمید
(رِ زَ)
مراد ابراهیم پیغمبر، پدر اسماعیل علیهما السلام است:
چنین خواندم که پیش پور آزر
از آتش نرگس و گل رست و ریحان.
ناصرخسرو.
این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود
آن کعبه پور آزر و این کردگار کرد.
خاقانی.
رجوع به ابراهیم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
هر چیز پر سوراخ و شبکه دار: (چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پر وزن) (لغ)، آردبیز غربال پرویز
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دور را بیند مقابل نزدیک بین، چشمی که دور را بیند مقابل نزدیک بین، عاقبت اندیش، دستگاهی که برای رویت اجسام دور (رصد کردن ستارگان یا رویت مناظر زمین) بکار رود. یا دور بین عکاسی دستگاهی که برای ایجاد تصویر واضح از شی یا شخص بکار رود. کلیه دستگاههای عکس برداری مشتملند بر: عدسی که تصویر را تشکیل میدهد، اطاق تاریک که عدسی در آن نصب شده، شاسی یا قرقره های فیلم که صفحه حساس روی آن قرار گیرد، دریچه نور که برای تنظیم و تغییر زمان عکس برداری بکار میرود، پایه که دستگاه روی آن بطور ثابت نصب میشود. یا دوربین نجومی دوربین آسمانی دستگاهی است که برای مشاهده اجرام فلکی و ستارگان آسمان بکار میرود. یا عینک دوربین عینکی که بوسیله آن نقاط نسبتا دور واضح دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدر زن
تصویر پدر زن
پدرزن خسر خسوره خسور ابوالزوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زن
تصویر پیر زن
عجوزه، زن کهنسال
فرهنگ لغت هوشیار
تنگ یا تسمه ی اسب، تنگ گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
حفار حفرکننده ی زمین از قبیل مقنیان چاه، قنات و امثالهم، وسیله ای برای صاف کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
تعجب کردن، هاج و واج ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان دورود ساری، از توابع دهستان گنج افروز
فرهنگ گویش مازندرانی
برو گم شو، گم شو، خسته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
عروس فرزند، زن پسر
فرهنگ گویش مازندرانی
بهمن آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن، ذخیره کردن، حفاری زمین توسط حیوانات همچون خرگوش
فرهنگ گویش مازندرانی
قدرت نمایی، زور زدن به هنگام شکم روی و زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
دیوانه شدن، بد جنس شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ابری و بارانی شدن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
پناه بگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن ذخیره کردن، حفاری زمین توسط حیواناتی همچون خرگوش
فرهنگ گویش مازندرانی
دوربین، دور اندیش
دیکشنری اردو به فارسی